آیدین آیدین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

آیدین عزیزم

نفس مامان شعر میخونه

فدای چشمات میشم وقتی نگات با منه نفس مامان این روزا شعر میخونه چند مدت پیش وقتی میگفتیم آدین جون شعر بخون یه چیزای میخوندی فقط خودت میدونستی الان وقتی میگیم یه توپ دارم میگی قلقلیه مامان:سرخ و سفید و آدین:آبیییه مامان:میندازم زمین آدین :هباااا . تا همینجا بلدی .دیگه اینکه عاشق رنگ آبی هستی لباست رو نشون میدیم میگیم چه رنگیه میگی آبی همه چی رنگش آبیه از نظر شما.بازی میکنی یه دست میزاری رو سینه خودت و یه دست میزنی به مامان میگی ده بی سی چل.دیگه وقتی میگیم دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده میگی نوچ نوچ خبر داری میگی نوچ نوچ خیلی آبدار هم این کارو میکنی که خیلی شیرین میشی.اتل متل هم بازی میکنی پسرخاله عماد هم خیلی دوس داری اون طفلک نباید دست ...
29 خرداد 1392

هورااااااااا رفتیم جام جهانی عزیزم

سلام بهترین بهونه واسه زندگی هورااااااااااااااا رفتیم جام جهانی پسرم  این روزای قشنگ یادت بمونه تا وقتی بزرگ شدی بگی پا قدم من بود که رفتیم جام جهانی البته با یه خاطره دیگه که همیشه یادت باشه که جنابعالی اونروز چه دسته گلی به آب دادی دیروز خونه مامان بزرگ مهمون داشتن من و خاله داشتیم تو آشپزخونه آشپزی میکردیم درست ساعت دوازده ظهر بود مهمونا تازه اومده بودن شما اومدی تو آشپزخونه و یه بسته پودر ژله برداشتی و رفتی بیرون منم که سرگرم کار بودم گفتم چند لحظه دیگه میرم ازش میگیرم یه چند لحظه طول کشید تا من رفتم تو اتاق پذیرایی. مهمونا تو یه اتاق دیگه با مامان بزرگ سرگرم بودن میدونی چه صحنه ای دیدم تمام فرش و یه مبل سه نفره سفید پوش شده بودن ...
29 خرداد 1392

هجده ماهگی نفسم

سلام عزیزم اول از همه هجده ماهگی گلم رو بهش تبریک میگم ان شاا... همیشه سالم باشی و شاداب که تو نفس مامان و بابا هستی عزیزترینم.دوم اینکه از همه دوستانی که نظراتشون تایید شده و با پیام های پر از مهرشون جویای حال ما بودند کمال تشکر رو دارم .ماشاا... هزار ماشاا... خیلی شیطون شدی و برای خودت مردی شدی قربونت برم من.این ماه رفتیم واکسن زدیم یه کوچولو تب کردی یه کم بی حوصله هم بودی خدا رو شکر بخیر گذشت این هم از واکسن هیجده ماهگی دیگه نداری تا سن شش سالگی که میخوای بری مدرسه ای جونم فدات بشه عزیزم.دیگه اینکه عاشق پارک هستی هر جای خیابون که پارک ببینی با ذوق میگی بابا پارک.پارک که بعضی روزا ساعت دوازده ظهر هم ما پارک رفتیم .یه دفعه نصف شب بود ب...
11 خرداد 1392
1